هایکو

(1)

آزرده ات کردم؟

با دیدگانی نگران به من خیره می شوی

اما این ها اشک های من اند...


(2)

بر رودی سرخ

در زورقی شکسته سرگردانم

دل اش را داری؟

"امی لاول"

فکر

دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم
درباره ی کلبه ی متروک وسط باغ
درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده
درباره ی چوپانی که برّه اش رادر کوهها گم کرده است.
درباره ی حسرت پیز زن بیمار برای رفتن به امام زاده ی بالای تپّه

درباره ی کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد.

و درباره ی خودم که چقدر بی فکرم...

"سید نوید موسوی"

اگر ما بمیریم

خواهید دانست، پسرانم، خواهید دانست

که چرا ما
برای آرامیدن زیر چمن ها
آواز را سر نداده
کتاب را نخوانده
و کار را تمام نکرده
رها کردیم.
 
دیگر سوگواری نکنید، پسرانم، دیگر نه
دلیل همه دروغ ها و تهمت ها
دلیل همه اشک هایی که ریختیم
دلیل همه دردهایی که تحمل کردیم
روزی بر همه آشکار خواهد شد.
 
زمین لبخند خواهد زد، پسرانم، لبخند خواهد زد
و نیز سبزهء آرامگاه ما،
کشتار پایان خواهد یافت، و جهان
در برادری و صلح پایکوبی خواهد کرد.
 
بکوشید، پسرانم، و بسازید
یادبودی از عشق و شادی
به ارزش همهء انسانیت
برای ایمانی که پاس داشتیم
برای خودتان، پسرانم، برای خود تان.
"اتل روزنبرگ"